معنی مسافر و عابر
واژه پیشنهادی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
عابر. [ب ِ] (ع ص) عبورکننده و راه گذرنده. (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث اللغات).
- عابر سبیل، راه گذر. مسافر. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به همین ترکیب شود. || با اشک، گویند رجل عابر و امراءه عابر. (منتهی الارب).
عابر. [ب َ] (اِخ) ابن شالخ بن ارفخشدبن سام بن نوح. (آنندراج) (منتهی الارب). در لباب الانساب عابربن ارفخشدبن سام بن نوح، ضبط شده است.
فرهنگ فارسی هوشیار
عبور کننده و راه گذرنده، مسافر، راه گذر
عربی به فارسی
فرهنگ عمید
عبورکننده، گذرنده، رهگذر،
فارسی به انگلیسی
Passing, Passer, Passerby
فارسی به ایتالیایی
passante
فرهنگ معین
(بِ) [ع.] (اِفا.) راهگذر، گذرنده. ج. عابرین.
معادل ابجد
660